فصل چهارم «زخم کاری» چگونه به پایان می‌رسد؟ + فیلم جعفر یاحقی: استاد باقرزاده نماد پیوند فرهنگ و ادب خراسان بود رئیس سازمان تبلیغات اسلامی کشور: حمایت از مظلومان غزه و لبنان گامی در مسیر تحقق عدالت الهی است پژوهشگر و نویسنده مطرح کشور: اسناد تاریخی مایملک شخصی هیچ مسئولی نیستند حضور «دنیل کریگ» در فیلم ابرقهرمانی «گروهبان راک» پخش «من محمد حسن را دوست دارم» از شبکه مستند سیما (یکم آذر ۱۴۰۳) + فیلم گفتگو با دکتر رسول جعفریان درباره غفلت از قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات در ایران گزارشی از نمایشگاه خوش نویسی «انعکاس» در نگارخانه رضوان مشهد گفتگو با «علی عامل‌هاشمی»، نویسنده، کارگردان و بازیگر مشهدی، به بهانه اجرای تئاتر «دوجان» مروری بر تازه‌ترین اخبار و اتفاقات چهل‌وسومین جشنواره فیلم فجر، فیلم‌ها و چهره‌های برتر یک تن از پنج تن قائمه ادبیات خراسان | از چاپ تازه دیوان غلامرضا قدسی‌ رونمایی شد حضور «رابرت پتینسون» در فیلم جدید کریستوفر نولان فصل جدید «عصر خانواده» با اجرای «محیا اسناوندی» در شبکه دو + زمان پخش صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ فیلم‌های سینمایی آخر هفته تلویزیون (یکم و دوم آذر ۱۴۰۳) + زمان پخش حسام خلیل‌نژاد: دلیل حضورم در «بی‌پایان» اسم «شهید طهرانی‌مقدم» بود نوید محمدزاده «هیوشیما» را روی صحنه می‌برد
سرخط خبرها

نویسنده «ملت عشق» به دادگاه می‌رود | الیف شافاک سارق ادبی است؟

  • کد خبر: ۲۱۴۴۶۵
  • ۱۰ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۱:۲۷
نویسنده «ملت عشق» به دادگاه می‌رود | الیف شافاک سارق ادبی است؟
خبر شکایت از الیف شافاک به‌خاطر سرقت ادبی نام او را دوباره بر سر زبان کتاب‌بازها انداخته است، حالا سوال اینجاست که پرفروش‌ترین نویسنده در ایران و ترکیه واقعا یک سارق ادبی است؟

به گزارش شهرآرانیوز؛ «الیف شافاک» نویسنده شناخته‌شده ترکیه‌ای به سرقت بخش‌هایی از کتابی در سال ۱۹۹۰ و استفاده از آن‌ها در رمان پرفروش خود «شپش پالاس» محکوم شده است. دادگاهی در ترکیه، «الیف شافاک» رمان‌نویس برنده جایزه را به پرداخت غرامت به نویسنده دیگری پس از متهم شدن به کپی‌برداری از کتابش محکوم کرد.

دادگاه استانبول از کپی برداری غیرمجاز نویسنده مشهور می‌گوید

دادگاه استانبول اعلام کرده که گزارش کارشناسی تهیه‌شده برای این پرونده نشان می‌دهد که حداقل پنج درصد از رمان نوشته شافاک به نام «شپش پالاس» در سال ۲۰۰۲ از کتاب «کاخ مگس‌ها» اثر «مین کریکانات» روزنامه‌نگار و نویسنده ترک در سال ۱۹۹۰ سرقت شده که شامل کپی کردن برخی از ایده‌ها، شخصیت‌ها و فضا‌ها بوده است. این دادگاه همچنین اعلام کرده که شافاک باید حدود ۱۶۰ هزار لیر ترکیه (۵۲۰۰ دلار) غرامت بپردازد و در یکی از بزرگ‌ترین روزنامه‌های کشور به سرقت ادبی اعتراف کند.

شافاک گفته است که به این رای اعتراض خواهد کرد و در بیانیه‌ای رسمی این اتهامات را «تهمتی دیوانه‌وار» خوانده و عنوان کرده پرونده دادگاه بر اساس حاکمیت قانون ایجاد نشده و او نیز از «مین کریکانات» به دلیل آسیب رساندن به شهرت خود شکایت خواهد کرد و مشکوک است که این نویسنده با سوءنیت یا از روی حسادت دست به این شکایت زده است.

میدل ایست آی نیز می‌گوید شافاک به‌خاطر عقاید لیبرال، دموکراتیک و سیاسی خود شناخته شده است، در حالی که «کریکانات» بخشی از چیزی است که مردم ترکیه آن را یک کمالیست با عقاید قوی در مورد دولت و جمهوری می‌شناسند.

وکیل شافاک در دادگاه استدلال کرد که رمان «شپش پالاس» ۲۸۱ صفحه است در حالی که کتاب «قصر مگس‌ها» ۱۴۲ صفحه است و بنابراین ادعای شاکی مبنی بر سرقت ادبی در هر چهار فصل کتاب با توجه به طولانی بودن دو متن امکان‌پذیر نیست و چندین گزارش کارشناسی ثابت کرده که نویسنده در رمان «شپش پالاس» حتی از کتاب دیگری الهام نگرفته چه رسد به سرقت ادبی. «الیف شافاک» یکی از پرفروش‌ترین رمان‌نویسان ترکیه و یکی از شناخته‌شده‌ترین شخصیت‌های ادبی ترک در سراسر جهان است. با این حال نام او اغلب با جنجال در ترکیه همراه است. انتشار کتاب «ناپاک‌زاده استانبول» او در سال ۲۰۰۷ یک پرونده قضایی عجیب علیه او به راه انداخت و او به توهین کردن به «ملیت ترکیه» متهم شد.

«ملت عشق» نویسنده‌اش را به دادگاه کشاند| الیف شافاک سارق ادبی است؟

الیف شافاک کیست؟ 

آثار «الیف شافاک» تاکنون به ۵۵ زبان ترجمه شده است. او نگارش ۱۹ کتاب را در کارنامه دارد که ۱۲ عنوان کتاب او رمان است و در بسیاری از کشور‌های جهان به فروش چشمگیری دست یافته است. آخرین رمان این نویسنده با عنوان «جزیره درختان گمشده» یکی از ۱۰ کتاب پرفروش ساندی تایمز شد و در فهرست نهایی جایزه رمان کاستا و جایزه زنان قرار گرفت. همچنین رمان «۱۰ دقیقه و ۳۸ ثانیه در این دنیای عجیب» دیگر نوشته او نیز در فهرست نهایی جایزه بوکر قرار گرفت.

کسب نامزدی جایزه بین‌المللی ادبی دوبلین برای کتاب «ملت عشق» و جایزه رومی برای رمان «پنهان» از دیگر جوایز کسب‌شده توسط این نویسنده ۵۲ ساله است. رمان جدید نوشته «الیف شافاک» با عنوان «رودخانه‌هایی در آسمان» در ماه آگوست امسال منتشر خواهد شد.

کتاب «ملت عشق» در این سال‌ها یکی از مشهورترین رمان‌های ادبیات خارجی شده است که مخاطبان این ژانر انتخابش کرده‌اند تا حتما آن‌را مطالعه کنند. کمتر کسی پیدا می‌شود که از ماجرای طلاق عاطفی نویسنده مشهور و همسرش تا ترجمه اثر مرموز یک نویسنده عرب زبان درمورد عشق شمس و مولانا خبر نداشته باشد. در یک دهه اخیر موج طرفداری قابل توجهی در ایران و البته ترکیه برای درخواست این کتاب به سمت ملت عشق سوق داده شد و در آخر هم منجر به بیش از ۱۰ سری چاپ شد. این کتاب که نام اصلی آن چهل قانون عشق است بیشتر موضوعی عارفانه و نگاهی معنوی به عشق دارد.

درباره کتاب چهل قانون عشق که ۵۰۰ بار تجدید چاپ شد

شاید پیش از منتشر شدن این کتاب در ایران و استقبال بی‌نظیر از آن کمتر کسی الیف شافاک نویسنده ترک‌تبار آن را می‌شناخت. رمان ملت عشق روایتی عارفانه از همه‌ زندگی است و نه فقط عشق. روایتی که در رفت و برگشت‌های پی‌درپی در زمان حال و گذشته به خواننده ثابت می‌کند که درک زندگی ورای زمان و مکان و حتی سن و سال است.

اگر کتاب ملت عشق را خوانده باشید، می‌دانید که یکی از شخصیت‌های اصلی و جذاب این داستان شمس تبریزی است. ما در یادداشت «معرفی کتاب‌هایی درباره شمس تبریزی» چند کتاب درباره او معرفی کردیم که برای شناخت بیشتر شخصیت او مفید هستند. 

کتاب چهل قانون عشق (The Forty Rules of Love) همان رمان ملت عشق شاهکار الیف شافاک، یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های رمان ترکیه است که در چند سال اخیر بیش از ۵۰۰ بار به زبان‌های مختلف تجدید چاپ شده است. البته در ایران نیز جزو پرفروش‌ترین کتاب‌های چاپ شده است. ملت عشق روایتی از دلدادگی و رهایی است. زنی زندگی آرام و یکنواخت دارد و سرانجام درگیر اندیشه‌های عرفانی می‌شود. در دل این ماجرا، داستانی از مولانا و شمس تبریزی تعریف می‌شود که پس از گذشت قریب به هشتصد سال، هنوز هم یکی از شگفت‌انگیزترین داستان‌های عالم بشریت است!

مردی در اوج نیک‌نامی و فرخندگی و کامیابی و فقاهت، ناگاه در برخوردی بنیان‌کن از سوی درویش غریب و بی‌ادعا و ساده‌پوش و حقیقت‌جوی چنان دگرگون می‌شود که هم مدرسه و خیمه و خرگاه را از یاد می‌برد، هم از آنچه تا آن روز برایش اصل بوده یعنی از «قیل» و «قال» می‌گذرد و یکسره در «عشق» و «حال» مستحیل می‌شود. چنان که از آن پس هر چه می‌سُراید همه از شدت عشق و طراوت جهانی است که شمس چشم او را به تماشای آن گشود. پس بی‌دلیل نیست که او خود و شمس را یکی می‌داند و دیوان بزرگ اشعارش را نه دیوان مولانا که «دیوان غزلیات شمس تبریزی» نام می‌نهد. درباره مولانا و شمس و عشق میان این دو عارف بزرگ بسیار نوشته‌اند، از پژوهش تا رمان...، اما اثری که الیف شافاک با نام «چهل قانون عشق» - که در ایران بیشتر به نام «ملت عشق» معروف شده است، خلق کرده، اثری عمیق‌تر، هنری‌تر و به مراتب ماندنی‌تر و خواندنی‌تر از آثار مشابه آن است!

کتاب چهل قانون عشق در حقیقت بافته شده‌ دو رمان امروزی و دیروزی در یکدیگر است. به گونه‌ای که از هم قابل تفکیک نیستند. در رمان اول (ملت عشق) - که بخش اصلی این کتاب است - ما وارد دنیای مولانا و شمس تبریزی در قرن هفتم هجری می‌شویم. در رمان دوم زندگی نویسنده این کتاب (عزیز زاهارا) و ویراستار (ملت عشق) خانم اللا روبینشتاین را در روزگار خودمان می‌بینیم. در نهایت اینکه، کتاب چهل قانون عشق (ملت عشق)، یکی از رمان‌های برتر ادبیات داستانی امروز جهان است که هرکسی (عالم و عامی) - برای بهتر زیستن- به خواندن آن سخت نیازمند است.

اگر سنگی را که در دست گرفته‌ای، به درون رودی بیندازی، تاثیر چندانی بر آن ندارد. آب به آرامی از هم می‌شکافد و موج خیلی کوچکی در سطح آب پدید می‌آید و سپس صدای چِلِپی که در هیاهوی آب‌های روان به خاموشی می‌گراید. همین و بس. حال اگر همان سنگ را به برکه‌ای بیفکنی، تاثیر آن نه تنها نمایان بلکه پایدار‌تر خواهد شد. سنگ آرامش آب‌های ساکن را برهم خواهد زد. از محل تلاقی سنگ با آب حلقه‌ای به وجود می‌آید و در چشم به هم زدنی آن حلقه به حلقه‌های دیگر تکثیر می‌شود. در تمام سطح آب پخش می‌شود و برکه را نیز درگیر خود می‌کند. از درون هر حلقه، حلقه‌ای دیگر متولد می‌شود تا اینکه آخرین حلقه به خط پایان خود در لبه‌ برکه می‌رسد.

رود به هیاهو و تلاطم خو گرفته است. هیچ چیزی برای او غیرعادی و خارج از کنترل نیست. اما تنها یک سنگ برای برهم زدن آرامش برکه کافی ست. برکه وقتی با سنگی روبه‌رو شود، دیگر آن برکه‌ سابق نمی‌تواند باشد. زندگی اِللا روبینشتاین چهل سالی می‌شد که همچون آب‌های راکد در کالبدی یکنواخت جا خوش کرده بود، همان عادات، تمایلات و نیاز‌های تکراری. هر چند از بسیاری جهات زندگی‌اش دچار روزمرگی لاعلاجی شده بود، اما برایش ملال‌آور نبود. در طول بیست سال اخیر همه آرزوهایش، تمام دوستان و تصمیماتش را تنها و تنها در جهت زندگی زناشویی‌اش هماهنگ کرده بود.

شوهرش دیوید دندانپزشک حاذقی بود که در کارش موفق و از درآمد بالایی برخوردار بود. روابطشان چندان عمیق نبود، اِللا این موضوع را به خوبی می‌دانست، اما بر این باور بود که با گذشت سالیان زیاد از زندگی مشترک دیگر لزومی ندارد روابط عاطفی از اولویت‌های اصلی زندگی به حساب بیاید. مسائل مهم‌تری از عشق و علاقه در زندگی مشترک وجود داشت، مثل درک متقابل، مهربانی، تفاهم و مهم‌تر از همه بخشندگی. عشق در زندگی اِللا جزو اولویت‌های بعدی‌اش به شمار می‌آمد. تنها در داستان‌ها و فیلم‌های عاشقانه شخصیت‌های اصلی طوری فراتر از زندگی معمول همچون عشق افسانه‌ای دیوانه‌وار به هم عشق می‌ورزیدند.

در قرن سیزدهم میلادی آناتولی شاهد اختلافات دینی، تحولات سیاسی، جنگ‌های تمام ناشدنی بر سر قدرت بود. در غرب که صلیبی‌ها راه آزادی بیت‌المقدس را در پیش گرفته بودند، فلسطین را اشغال و غارت کرده و بدین ترتیب مقدمات سقوط امپراطوری بیزانس فراهم شده بود. در شرق، روز به روز بر تعداد لشکر انبوه چنگیزخان افزوده می‌شد. در همان حال که بیزانس می‌کوشید اراضی، اقتدار و ثروت خویش را بازیابد، خان‌های قبایل ترک مدام درگیر جدال با یکدیگر بودند. در آن قرن چنان آتش جنگ افروزی شعله‌ور بود که نظیرش در آن زمان دیده نشده بود. مسیحیان با مسیحیان، مسیحیان با مسلمانان، مسلمانان با مسلمانان در حال کشتار و ستیز بودند. به هر طرفی رو می‌کردید، اضطراب و ترس از وقایع آینده در چهره همه نمایان بود.

در میان این آشوب‌ها در شهر قونیه، عالمی مسلمان زندگی می‌کرد. این شخص فرهیخته که بیشتر مردم مولانا خطابش می‌کردند، هزاران شیفته از سرتاسر جهان داشت. او همچون نوری بر مسلمانان می‌تابید.

«ملت عشق» نویسنده‌اش را به دادگاه کشاند| الیف شافاک سارق ادبی است؟

مولانای کتاب «ملت عشق»

مولانا یا همان جلال‌الدین محمد مولوی (Jalal ad-Din Muhammad Rumi) در سال ۱۲۴۴ میلادی با شمس تبریزی آشنا شد. شمس از دراویش قلندریه بود. زبان تند و تیزی داشت. در آن زمان این دو در مسیر سرنوشت هم قرار گرفته بودند که زندگی‌شان دستخوش تغییرات شد. این دوستی به پیوند و الفت قلبی یگانه‌ای انجامید. طوری که پیوند این دو را صوفیان آینده به اتصال دو اقیانوس تشبیه کرده‌اند. در سایه این همنشینی بود که مولوی توانست، از یک فقیه و عالم شرع، از تمام آنچه که به آن خو گرفته بود، رها شود و به یک اهل دل، مدافع پرشور عشق، آفریننده سماع و یک شاعر پرشور بدل شود. آن آثار برجسته‌ای که از خود برجای گذاشت، سبب شد تا به وی لقب شکسپیر عالم اسلام دهند. در عصری که تعصب‌ها تا عمق ریشه دوانیده بودند، او از معنویتی عالم‌گیر و صلح‌جویانه سخن به میان آورد. در خانه‌اش را بر روی تمام موجودات هستی گشوده بود. او از جنگ تن به تن با هر انسانی بیزار بود، معتقد به جنگی درون خود انسان بود که منجر به بلوغ و تعالی وی شود. جنگی که در آن فرد با نفس خویش بجنگد تا بر آن غلبه کند.

اما دیگران همچون او بر این عقیده نبودند. درست همانند طوفان نهفته عشقی که در وجود همه هست و آن را انکار می‌کنند. رابطه عمیق و عاطفی میان شمس تبریزی و مولوی آماج تهمت‌ها و افترا‌های مردم قرار گرفت. حتی کسانی بودند که آن‌ها کافر پنداشتند. از آنجا که درک درستی از بیانات آن‌ها نداشتند رفته رفته پس از بحث‌ها و مشاجره‌های بسیار دوستان و آشنایان وی از او دوری جُستند.

لذت متن «ملت عشق»: 

قانون اول: «خالقمان را همان‌طور می‌شناسیم که خود را می‌بینیم. شاید وقتی نام خدا را می‌شنوی، اگر موجودی ترسناک و شرم‌آور به ذهنت بیاید، به این معناست که بیشتر مواقع دچار ترس می‌شوی. اما اگر هنگامی که نام خدا را می‌شنوی، به یاد عشق و مهربانی بیفتی، پس بی‌شک این صفات در تو وجود دارد.»

مرد گفت: «چرند نگو. حرف‌های تو به این معناست که خدا محصول تصورات ماست. فکر می‌کنم تو...»
درست در همان لحظه، از یکی از میز‌های ردیف پشتی سروصدایی بلند شد و حرفش نیمه تمام ماند. وقتی به سمت سروصدا‌ها برگشتیم، دو مرد درشت هیکل مست را دیدیم که بی‌شرمانه بر سر دیگر میزها می‌رفتند، آش‌هایشان را برمی‌داشتند و سر می‌کشیدند؛ و کسی هم جرئت اعتراض نداشت.

صاحب کاروانسرا دندان قروچه‌ای کرد و گفت: «تو را به خدا این دو را نگاه کن، انگار از جانشان سیر شده‌اند. خوب تماشا کن درویش.»
مثل برق به آن سر اتاق جست؛ و گردن یکی از آن مشتریان مست را گرفت و مشت محکمی بر صورتش خواباند. مرد که اصلا انتظار چنین برخوردی را نداشت، مثل گونی خالی نقش بر زمین شد. از دهانش جز ناله‌ای ضعیف صدایی در نیامد.

با آنکه مرد دیگر قوی‌تر به‌نظر می‌رسید، به صاحب کاروانسرا حمله‌ور شد، اما طولی نکشید که او هم نقش بر زمین شد. صاحب کاروانسرا با خشم به سینه مرد لگد زد، بعد انگشتان مرد را زیر چکمه‌های سنگینش له کرد. صدای شکستن استخوان دستش را شنیدم.
فریاد زدم: «بس است، می‌خواهی او را بکشی؟»
به عنوان یک صوفی، قسم خورده بودم، به بهای جانم هم که شده به هیچ موجودی آسیب نرسانم. اگر ببینم فردی به کسی آسیب می‌رساند، به خاطر کمک به مظلوم هر چه از دستم بر بیاید انجام می‌دهم، اما به زور متوسل نمی‌شوم. تنها کاری که از دستم بر می‌آمد این بود که آن دو جانی را از هم جدا کنم.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->